علی بن ابی طالب بنا بر قول صحیح ده سال قبل از بعثت به دنیا آمد.[2] ابن سعد می گوید: علی در قرن ششم میلادی سی سال بعد از عام الفیل پس از گذشت دوازده شب از ماه رجب به دنیا آمد.[3]



علی تحت كفالت رسول خدا
طبری با سند در تاریخ «الامم والملوك» به نقل از مجاهد می گوید: یكی از نعمتهای خداوند بر علی بن ابی طالب كفالت و سرپرستی پیامبر بر وی بود. سبب ظاهری آن این بود كه قریش با بحران اقتصادی شدیدی مواجه شدند، ابوطالب كه مردی عیالمند بود شرایط زندگی برایش سخت گشت، پیامبر به عمویش عباس كه از سایر بنی هاشم زندگی بهتری داشت گفت: برادرت ابوطالب مردی عیالمند است، مناسب است در این موقعیت دشوار بار او را سبك كنیم من یكی از فرزندانش را به نزد خود می برم تو هم یكی را پیش خود ببر عباس با پیشنهاد پیامبر موافقت كرد بنابر این نزد ابوطالب رفتند و از او خواستند كفالت فرزندانش را تا رفع این بحران به آنان بسپارد. ابوطالب گفت: عقیل را برای من بگذارید و هركدام را می خواهید ببرید؛ آنگاه رسول خدا علی را و عباس جعفر را به خانه خود بردند.[4]



اسلام آوردن علی
ابن اسحاق می گوید: روزی رسول خدا و همسرش خدیجه مشغول نماز بودند كه علی متوجه آنان شد و از پیامبر پرسید این چه عملی است كه شما انجام می دهید؟ رسول خدا فرمود: این همان دین برگزیده خداست كه پیامبرانش را بدان مبعوث نموده است و از تو نیز می خواهم كه تنها خدای یگانه را پرستش كنی و به لات و عزی كفر ورزی؛ علی گفت: این چیز جدیدی است كه قبلا نشنیده ام، در این باره با پدرم مشورت می كنم. رسول خدا كه نمی خواست قبل از دعوت عمومی رازش آشكار گردد به علی گفت: اگر تو ایمان نمی آوری پس این راز را پنهان نگه دار.

علی آن شب را پشت سر گذاشت خداوند در قلبش حقانیت اسلام را آشكار نمود. صبح روز بعد اول وقت نزد پیامبر حاضر شد و اسلام خود را عرضه داشت، و از آن پی در خفا و پنهانی به همراه رسول خدا می رفت (و با او نماز می خواند) و اسلام خود را (بنا بر راهنمایی پیامبر) آشكار نساخت.[5]


هجرت
دعوت قریش و سایر قبایل به سوی اسلام، همچنان ادامه داشت و از سوی دیگر مخالفت و دشمنی قریش رو به افزایش بود، تا اینكه مسلمانان را تحریم اقتصادی نموده و در شعب ابی طالب مجبور به پناهندگی كردند. جعفر بن ابی طالب وعده زیادی از مسلمین به حبشه هجرت كردند. رسول خدا برای دعوت اهل طائف به آنجا رفت ولی مورد آزار و شكنجه قرار گرفت. حمزه بن عبدالمطلب و عمر بن خطاب و كسانی كه خداوند نظر لطفی به آنها داشت به اسلام گرویدند. ابوطالب و خدیجه، دو مدافع و پشتیبان رسول خدا از دنیا رفتند، آزار قریش به مسلمین و پیامبر شدت گرفت و هرچه در توان داشتند برای خاموش كردن شعله های فروزان دعوت حق به كار می بردند.

اوس و خزرج ـ كه دو قبیله بزرگ قحطان بودندـ به اسلام گرویدند، بیعت عقبه اول و دوم واقع شد و اسلام در مدینه انتشار یافت. پیامبر به اصحاب خود فرمان داد تا به یثرب (مدینه منوره) هجرت كنند مسلمانان گروه گروه به مدینه هجرت كردند تا جایی كه در مكه جز رسول خدا و علی و ابوبكر و چند تن دیگر از زندانیان و ضعیفان، كسی دیگر باقی نماند. از آن سو قریش احساس خطر كردند كه به زودی رسول خدا نیز به مسلمانان در مدینه می پیوندد و در آنجا قدرت بزرگی تشكیل خواهد داد.

سرانجام سران قریش در «دار الندوه» تشكیل جلسه دادند و به توافق رسیدند كه از هر قبیله یك جوان شجاع و نیرومند انتخاب كنند و همه یك باره بر پیامبر حمله نمایند و او را از پای در آورند تا بدین گونه خون او در میان همه قبایل تقسیم شود و فرزندان عبد مناف نتوانند با تمام قبایل به مبارزه برخیزند و ناچار به گرفتن دیه و خون بهای او راضی شوند؛ بدین ترتیب مصمم شدند تا نقشه شوم خود را اجرا كنند.

مشركان منتظر فرا رسیدن شب بودند تا تصمیم خود را عملی كنند از آن سو خداوند پیامبرش را از این توطئه آگاه ساخت آن حضرت به علی بن ابی طالب فرمود: «امشب تو در بستر من بخواب و همان چادری كه من هنگام خواب بر خود می پیچیدم تو نیز بر خود بپیچ و مطمئن باش كه اینان به تو آزاری نخواهند رساند». این كار آسان و ساده نبود و كسی كه از ایمان قوی و محبت رسول برخوردار نباشد و به گفته و وعده پیامبر اطمینان كامل نداشته باشد و خود را برای فدا ساختن آماده نكرده باشد، هرگز چنین كاری از او ساخته نیست و در آن بستری كه خطرها گرداگرد آن را فرا گرفته اند هرگز چشمانش را خواب نمی برد.

علی از شدت فشار قریش و جو اختناق آگاه بود و می دانست اگر مشركین پیامبر را نیابند برای تسلی خاطر خود او را خواهند كشت، امام علی همه این تصورات را نادیده گرفت و با آرامش خاطر بر بستر رسول خدا خوابید.

مشركان در مقابل درب خانه پیامبر گرد آمدند و آمده اجرای نقشه شوم خود بودند؛ در این هنگام آن حضرت مشتی خاك برداشته و به طرف آنان پاشید و از خانه خارج شد خداوند بر چشمان آنان پرده افكند كه ایشان را ندیدند، وی همچنان كه خاك بر سر مشركان می پاشید آیات اول سوره یآسین تا «فاغشیناهم فهم لا یبصرون» را تلاوت می كرد.

پیامبر بدان سو كه ماموریت داشته حركت كرده از نظرها ناپدید شد؛ نا آگاه رهگذری از پیش كفار گذشته و به آنها گفت: به انتظار چه كسی در اینجا نشسته اید؟ گفتند: به انتظار محمد! رهگذر گفت: خدا نومیدتان گرداند، بخدا او از خانه خارج شد و به دنبال كار خود رفت. از این رو آنان به تفحص پرداخته از كناره در به داخل نگاه كردند، ولی چون علی در جای آن حضرت خوابیده و چادر مخصوص آن حضرت را بر سر كشیده بود تردیدی نداشتن كه او شخص پیامبر است، این مطلب سبب شد تا آنان تا صبح در همانجا به انتظار خروج پیامبر بمانند چون صبح شد و علی از بستر برخاست خجل گشته و ناكام برگشتند.[6]

حضرت رسول اكرم از آنجا نزد ابوبكر صدیق رفت و فرمود: خداوند متعال به من اجازه هجرت عنایت فرمود؛ ابوبكر بی درنگ عرض كرد «الصحبة»؛ تو همراه من هستی. اشك شوق از شدت خوشحالی از چشمان ابوبكر جاری شد، سپس دو شتر سواری را كه از قبل برای چنین روزی آماده كرده بود به پیامبر تقدیم كرد.



حضرت رسول اكرم و ابوبكر صدیق
مخفیانه از مكه خارج شدند و به سوی غار ثور رفتند. حضرت ابوبكر به فرزندش عبدالله سفارش كرد كه واكنش اهل مكه را در مورد آنها زیر نظر بگیرد و به عامر بن فهیره دستور داد كه گوسفندانش را در روز بچرخاند و شب نزد آنها بیاورد و به دخترش اسماء نیز توصیه كرد كه به آنها غذا برساند.

علی سه روز در مكه ماند و سپس به سوی مدینه رهسپار شد، وی شب را می پیمود و روز در جایی خود را پنهان می كرد و سرانجام در نیمه ماه ربیع الاول در محل قبا به پیامبر اكرم پیوست.[7]

پیوند برادری در مدینه

در كتاب طبقات الكبری اثر ابن سعد و همچنین تاریخ ابن كثیر آمده است كه: رسول خدا بین علی بن ابی طالب و سهل بن حنیف پیوند برادری برقرار نمود،[8] اما ابن اسحاق و دیگر سیره نویسان آورده اند كه رسول خدا خود با علی عقد اخوت بست؛ امام شاه ولی الله دهلوی همین روایت را ترجیح داده است.[9]



ازدواج علی با فاطمه (رضی الله عنها) 

در سال دوم هجرت رسول خدا دخترش فاطمه را به ازدواج علی در آورده و به فاطمه گفت: عقد نكاح تو را با محبوبترین فرد اهل بیت خودم بستم.[10]

در كتاب مسند علی حدیث مفصلی پیرامون خواستگاری فاطمه دختر رسول خدا آمده است؛ در آنجا علی می گوید: تصمیم گرفتم كه از دختر رسول خدا خواستگاری كنم، باز به خود گفتم این چگونه ممكن است در حالی كه من چیزی ندارم[11] سپس رابطه و محبت پیامبر نسبت به خودم را یاد آور شدم و به خود جرأت دادم و از او خواستگاری كردم، پیامبر فرمود: آیا چیزی داری؟ گفتم خیر! سپس فرمود: زره حطمی كه فلان روز به تو دادم كجاست؟ گفتم آن نزد من موجود است؛ فرمود: آن را (به عنوان مهریه) به فاطمه بده.[12]

[در برخی از كتب شیعه آمده است كه علی این زره را در برابر چهارصد درهم به حضرت عثمان فروخت، چون علی پول را تحویل گرفت، حضرت عثمان زره را دوباره به او هدیه داد. وقتی علی ماجرا را برای رسول اكرم بیان نمود آن حضرت برای عثمان دعای خیر كرد، سپس مقداری از آن پول را به حضرت ابوبكر داد كه برای فاطمه وسایل مورد نیاز را خریداری كند.[13]]



جنگ خیبر و جوانمردی علی
در آخر ماه محرم سال هفتم هجرت جنگ خیبر روی داد، در این جنگ جوانمردی شیر خدا و جایگاه او نزد خدا و رسولش بیش از پیش آشكار گشت و خداوند به دستور او خیبر را كه از نظر موقعیت جنگی و استراتژیكی بسیار مهم بود، فتح نمود.

علی وقتی به قلعه قموص رسید، مرحب پهلوان مشهور یهود در حالی كه رجز می خواند برای مبارزه بیرون آمد؛ علی و مرحب دو ضربه شمشیر رد و بدل كردند، آنگاه علی ضربه ای به او زد كه شمشیر و كلاه آهنین و سر او را شكافت و تا به دندانهایش پیش رفت و بدینسان قلعه فتح شد.

در كتاب مصنف ابن ابی شیبه با سندش از لیث روایت شده كه امام محمد باقر گفت: جابر برایم روایت كرده كه علی روز خیبر درب دژ را بلند كرد تا مسلمین بالا رفتند و آنرا فتح نمودند، این درب چنان سنگین بود كه پس از آزمایش معلوم شد كه آن را كمتر از چهل نفر نمی توانند بلند كنند.[14]


نیابت از جانب رسول الله و فروتنی
در سال نهم هجری حج فرض شد، رسول خدا حضرت ابوبكر را امیر و سرپرست حجاج مقرر فرمود تا با آنها حج را اقامه كند، تا آن زمان هنوز مشركان (همراه با مسلمین) به شیوه جاهلی خویش حج را ادا می كردند حضرت ابوبكر با مسلمانان كه سیصد تن بودن حركت نمود.

پس از حركت وی پیك وحی سوره برائت را بر پیامبر فرود آورد، آن حضرت علی را به حضور خواست و فرمود: آیات نخستین سوره برائت را بگیر و در روز نحر (عید قربان) هنگامی كه مردم در منا گرد هم می آیند قرائت كن و به آنها ابلاغ كن كه هیچ كافری به بهشت وارد نخواهد شد و پس از این سال هیچ مشركی حج نگذارد و هیچ برهنه ای خانه خدا را طواف نكند و هر كس با پیامبر خدا عهد و پیمانی دارد، آن پیمان تا پایان مهلت خود درای اعتبار است.

علی بر شتر پیامبر موسوم به «عضباء» سوار شد و راه مكه را در پیش گرفت تا به حضرت ابوبكر رسید حضرت ابوبكر از او پرسید آیا برای انجام مأموریتی آمده ای یا اینكه امارت و سرپرستی حجاج به تو سپرده شده است؟ علی گفت: برای انجام ماموریتی آمده ام سپس آن دو به راه خود ادامه دادند مردم به سرپرستی حضرت ابوبكر مراسم حج را انجام دادند، چون روز نحر (دهم ذی الحجه) فرار سید آنگاه علی در میان مردم ایستاد و آنچه را پیامبر به فرموده بود به مدم ابلاغ كرد.[15]



حجة الوداع و خطبه خدیر خم

علی در حجة الوداع در حالی كه از نجران (یكی از شهرهای یمن) باز می گشت خود را به پیامبر رسانید تا در ركاب آن حضرت مناسك حج را انجام دهد. در این حج رسول خدا یكصد نفر شتر برای قربانی به همراه داشت شصت و سه شتر ره به دست خویش نحر كرد (این تعداد برابر با سالهای عمر ایشان بود) و سپس به علی فرمود كه باقی مانده را از جانب وی گلو ببرد (نحر كند) و بدین ترتیب یكصد قربانی كامل شد.

بعد از آن كه رسول الله سه روز ایام تشریق را در منا گذرانید رهسپار كعبه شد و طواف وداع را انجام داد و سپس به مدم فرمان داد كه به خانه های خود برگردند و خود با همراهانش به سوی مدینه حركت كرد. چون به خدیر خم[16] رسید خطبه ای ایراد نمود[17] و در آن خطبه فضایل علی را بر شمرد و فرمود:

«من كنت مولاه فهذا علی مولا اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»[18] هر كس مرا دوست دارد علی را نیز دوست داشته باشد خدایا هر كه با او دوستی كند او را دوست بدار و هر كه با او دشمنی كند او را دشمن بدار.

انگیزه ایراد این خطبه {از دیدگاه اهل سنت و بنا بر مستندات متواتر تاریخی} این بود كه بعضی از مردم بر علی انتقاداتی داشتند و او را مورد ملامت قرار داده بودند؛ همچنین عده ای از سپاهیانی كه در یمن با او همراه بودند به علت اجرای عدالت در اموری كه آنان به گمان خود آن را ظلم و اجحاف و بخل می پنداشتند، در مورد ایشان سخنان نادرستی بر زبان آوردند در صورتیكه كه حق با علی بود و اعتراض آنان موردی نداشت.[19]

در كتابهای معتبر تاریخ آورده اند كه چون علی برای حجة الوداع از یمن حركت كرد تا خود را به پیامبر برساند یكی از یارانش را برای فرماندهی سپاه به جانشینی خود برگزید و پیش از آنان خود را به مكه نزد پیامبر رساند؛ آن مردم لباسهایی را كه علی از یمنی ها به غنیمت گرفته بود بین همراهان خود تقسیم كرد. چون سپاهیان نزدیك مكه رسیدند علی به استقبال آنها رفت وقتی لباسها را بر تن آنها دید دستور داد تا همگی لباسها را از تن بیرون كنند. این جریان و همچنین دو جریان دیگر در مورد غنایم كه در یمن پیش آمده بود موجب دلگیری آنان شد و در این باره به پیامبر شكایت بردند. از اینجا بود كه رسول خدا برای شكستن جوی كه علیه علی پیش آمده بود و در آن جمع كه علی و سپاهیانش حضور داشتند سخنانی ایراد فرمودند و آنان را از ناراضگی و بدبینی از علی بر حذر داشتند. ابن ثیر اضافه می كند كه: پیامبر چنین نیز فرمود: «ای مردم از علی گلایه نكنید كه او در راه خدا و برای خدا از همه سخت گیرتر است».[20]

ابن كثیر می گوید: هنگامی كه پیامبر علیه السلام از انجام مناسك حج فراغت یافت و به مدینه بازگشت در بین راه در مكانی به نام غدیر خم زیر درختی روز یكشنبه هجدهم ذی الحجه توقف نمود و خطبه ای ایراد فرمود، در آن خطبه در مورد مطالب زیادی سخن گفت و همچنین در باره امانت، عدالت و صفات نیكوی علی و قرابت وی با پیامبر سخن راند و با این سخنان با كدورتی كه در قلوب عده ای نسبت به علی پیش آمده بود پایان داد.

سپس ابن كثیر به تجزیه و تحلیل احادیث وارده پرداخته می گوید: احادیث صحیح و غیر صحیح در این مورد با هم آمیخته است و شیوه اكثر محدثین بر آن بوده كه هر روایتی در مورد یك موضوع یافته اند بدون بررسی و جدا نمودن صحیح از ضعیف آن را نقل كرده اند.[21]



بیعت علی با ابوبكر

رسالت پیامبر اسلام پایان یافت؛ ماموریت تبلیغ دین و تصویب شریعت و قانون الهی به پایه تكمیل رسید؛ خداوند دیدگان پیام آورش را با دخول دسته جمعی و گروهی مردم در دین اسلام خنك گردانید؛ آثار و علایم گسترش دین در جهان نمایان گشت، و رسول خدا به وفاداری مردانی كه در آغوش خویش پرورده و زیر نظر مستقیم خود تربیت نموده بود اطمینان كامل پیدا كرد و یقین نمود كه آنان وفاداری خود را نسبت به این دین ثابت خواهند كرد و با بهره گیری از غیرت دینی اصالت دین را حفظ نموده و تعلیم آن را به اجرا خواهند گذاشت. آنگاه خود را برای لقا و دیدار خداوند سبحان آماده ساخت خداوند نیز دیدار او را دوست داشت؛ سرانجام رسول خدا در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول سال یازدهم هجرت به دیدار پروردگارش شتافت.

مسلمین پس از رحلت پیامبر اسلام با حضرت ابوبكر به عنوان نخستین جانشین آن حضرت بیعت كردند. در این مورد كه بیعت علی با ایشان چه زمانی صورت گرفت روایات مختلفی وجود دارد. حافظ ابوبكر بیهقی از ابوسعید خدری روایتی نقل كرده است كه حاكی است علی در همان روزهای نخستین بیعت كرده است.[22]

ابن كثیر پس از نقل این روایت می گوید: از این روایت ثابت می شود كه علی در اولین یا دومین روز رحلت پیامبر بیعت كرد و صحیح هم همین است زیرا علی همواره با سیدنا ابوبكر بوده و در تمام نمازها پشت سر او حضور داشته است.[23]

پرفسور امیر علی نویسنده و اندیشمند شیعه می نویسد: 

«علی با علو طبع و فداكاری همیشگی خود نسبت به این دین و با نگرانی بسیار از اینكه كوچكترین اختلافی در میان اصحاب آموزگار بروز نكند، بی درنگ با ابوبكر بیعت كرد.»[24]



آزمون علی و پایداری او
در این مورد علی با مشكلی مواجه شد كه خیر خواهی او نسبت به اسلام و مسلمین و اخلاص او در بیعت با ابوبكر را مورد آزمایش قرار داد، ولی وی با استقامت و پایداری ثابت نمود كه از خود خواهی و تعصبات قبیله ای جاهلی مبرا و پاك است. ابن عساكر به نقل از سوید بن غفله آورده است كه یكی از بزرگان قبیله قریش به علی و عباس رضی الله عنهما گفت چه دلیل دارد كه امر خلافت به ضعیف ترین تیره قریش واگذار شده است اگر شما بخواهید مدینه را از سواران مسلح و مردان جنگی پر خواهم كرد. علی در پاسخ گفت: بخدا سوگند من خواهان چیزی نیستم، اگر ابوبكر را شایسته این كار نمی دانستیم هرگز خلافت را به او واگذار نمی كردیم.

نیز ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه می افزاید: وقتی فضل فرزند عباس گفت: ای بنی تمیم، شما خلافت پیامبر را تصاحب نمودید در حالی كه حق ما بود نه شما، و نیز یكی از فرزندان ابولهب بن عبدالمطلب بن هاشم در این مورد شعری سرود، اما چون علی مطلع شد كسی را به سوی آنان فرستاد و از این كار منع كرد و گفت: «سلامة الدین احب الینا من غیره»[25] حفظ سلامت دین برای محبوبتر از هر چیز دیگر است.

یعقوبی مورخ معروف شیعه روایت كرده است كه عتبه فرزند ابولهب گفت: «فكر نمی كردم امر خلافت از بنی هاشم و بخصوص از ابوالحسن خارج شود» علی وقتی این جمله را شنید عتبه را به شدت توبیخ و منع فرمود.[26]



تعاون و همیاری علی با ابوبكر
علی همانگونه كه انتظار می رفت و شرف نسب و اخلاص او اقتضا می كرد همواره در طول خلافت حضرت ابوبكر یاور مخلص و مشاور دلسوز او بود و مصلحت اسلام و مسلمین را بر هر چیز دیگری ترجیح می داد و از هیچگونه فداكاری و جانبازی دریغ نمی ورزید.

یكی از روشن ترین دلایل اخلاص و صداقت علی با ابوبكر و خیر خواهی وی برای اسلام و مسلمین و حمایت از خلافت و وحدت مسلمین موضع او در مورد خروج ابوبكر برای جهاد با مرتدین و به عهده گرفتن فرماندهی سپاه اسلام بود. این اقدام وی خیلی خطرناك بود، نه تنها جان او را به مخاطره می انداخت بلكه وجود اسلام را تهدید می كرد.

ابن كثیر می گوید: دارقطنی از سعید بن مسیب از عمر روایت كرده كه چون ابوبكر آماده حركت به سوی «ذی القصه»[27] شد و بر مركب خویش سوار شد علی بن ابی طالب زمام مركب را گرفت و گفت: ای خلیفه رسول خدا كجا می روی؟ من به تو همان چیزی را می گویم كه رسول الله در روز احد گفته است شمشیرت را در نیام كن و ما را به غم فراغت مبتلا مگردان زیرا بخدا سوگند اگر صدمه ای به تو برسد نظم امت اسلام از هم می پاشد، لذا به مدینه برگرد.

حضرت ابوبكر بنا به مشورت و ممانعت علی به مدینه بازگشت. این واقعه را زكریا الساجی و مام زهری نیز از عایشه (رضی الله عنها) روایت كرده اند.[28] اگر علی (خدای ناكرده) از حضرت ابوبكر دل خوشی نداشت و با اكراه بیعت كرده بود (یا از در تقیه وارد شده بود) این یك فرصت طلایی بود كه به نفع وی می انجامید و نباید از رفتن او به میدان نبرد ممانعت می كرد زیرا اگر ابوبكر در این راه جان خود را از دست می داد میدان برای او خالی می ماند و اگر بیش از این از او نفرت می داشت و می خواست هرچه زودتر او از صفحه روزگار محو شود شخصی را وادار می كرد تا در جبهه او را ترور كند چنانكه رجال سیاسی امروزه برای حذف مخالفان و رقبای خود همین شیوه را اعمال می كنند.

گذشته از همكاری سیدنا علی با ابوبكر صدیق خلیفه رسول الله و ولی امر مسلمین در راستای مصلحت اسلام و مسلمین و امور اداری این دو شاگرد پیامبر (ابوبكر و علی) با هم همانند اعضای یك خانواده، دوست و صمیمی بودند دوستانی كه به گفته خداوندی «رحماء بینهم» بر آنان صدق می كند؛ دوستانی كه در فراز و نشیب زندگی شریك و همدم یكدیگر بودند. در اینجا از گفته های یكی از بزرگان خاندان هاشمی علوی، محمد بن علی بن حسین، معروف به امام باقر شاهد می آوریم:

كثیر النواء نقل می كند كه ایشان فرمودند: یكبار كه ابوبكر به دردی مبتلا شده بود علی دستش را با آتش گرم می كرد و بر موضع درد می گذاشت.[29]

حقا كه راست گفته است خداوند بزرگ آناج كه می فرمایید: «محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الكفار رحماء بینهم»[30] محمد فرستاده خداست و كسانی كه با او هستند در برابر كفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند.


بیعت با علی
مردم مدینه بعد از شهادت غم انگیز حضرت عثمان در حالی كه غافقی بن حرب اداره امور شهر را بدست داشت تا چند روز منتظر ماندند كه چه كسی برای رهبری پیش قدم می شود. مصریان اصرار داشتند تا علی این مسئولیت را به عهده بگیرد، اما او غالبا خود را از چشم آنها پنهان می كرد.[31] مردم مات و حیران بودند و نمی دانستند این مشكل را چگونه حل نمایند. نزد علی آمده و اصرار ورزیدند، وی بعد از چندین بار مراجعه بیعت آنان را پذیرفت. آنان همگی می گفتند كسی جز علی شایستگی این كار را ندارد. در واقع در جامعه اسلامی آن روز بعد از حضرت ابوبكر، عمر و عثمان رضی الله عنهم كسی نبود كه برای امر خلافت از علی شایسته تر و با كفایت تر باشد.

راوی می گوید: علی در حالیكه لباس و عمامه ای پشمین بر سر داشت و بر كمانش تكیه می زد و كفشهای خود را به دست گرفته بود وارد مسجد شد و بالای منبر رفت. آنگاه عموم مردم با او بیعت كردند. این بیعت در تاریخ 24 ذی الحجه سال 35 هجری انجام گرفت و این صحیح ترین قول است.



اولین خطبه سیدنا علی بعد از خلافت

روز جمعه فرا رسید، علی بر فراز منبر نشست و كسانی كه تا آن زمان بیعت نكرده بودند با او بیعت كردند. و اولین خطبه را بعد از حمد و ثنا اینگونه آغاز نمود:

«همانا خداوند برای راهنمایی بشر كتابی فرود آورده و نیك و بد را در آن بیان نموده است. پس شما خیر و نیكویی را بگیرید و شر و بدی را رها كنید. خداوند اموری را حرام قرار داده كه ناشناخته نیستند و از همه بیشتر هتك حرمت مسلمان را حرام تر قرار داده است؛ و حفظ حقوق مسلمین را به اخلاص و توحید وابسته نموده است. مسلمان كسی است كه دیگران از آسیب زبان و دستش سالم باشند، جز در مواردی كه به حق باشد. برای هیچ مسلمانی جایز نیست كه مسلمان دیگر را مورد آزار و اذیت قرار دهد مگر در موردی كه به حكم شرع لازم شود.

به ادای حقوق اقشار مختلف مردم بشتابید و بدانید كه مردانی پیش از شما از جهان رفته اند و قیامت، شما را نیز از پشت سر به سوی سرای جاودانی سوق می دهد، پس سبك بار به آنها ملحق شوید. در مورد بندگان و سرزمین خدا از او بترسید، زیرا شما حتی از حیوانات و بقعه های زمین بازخواست خواهید شد. خدا را اطاعت نموده و از فرمانش سرپیچی نكنید، اگر از جانب ما نكویی دیدید آن را بگیرید و اگر بدی دیدید از آن اجتناب كنید. سپس در پایان این آیه را تلاوت كرد: «واذكروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفكم الناس فاواكم و ایدكم بنصره و رزقكم من الطیبات لعلكم تشكرون».[32]

«بخاطر آورید هنگامی را كه شما در روی زمین گروهی كوچك، اندك و ضعیف بودید آنچنانكه می ترسیدید مردم شما را بربایند ولی خدا شما را پناه داد و یاریتان كرد و از روزیهای پاكیزه بهره مندتان ساخت تا شكر نعمتش را بجا آورید».[33]

این خطبه به موقع و مناسب حال و روز شنوندگان بود، امیر المومنین علی درست موضع حساس جامعه آن روز را هدف گرفته و انگشت را بر محل درد گذاشته است. زیرا در آن مقطع تاریخی، مهمترین چیزی كه مسلمین به آن مبتلا بودند، ارزش قایل نبودن به كرامت و شرافت انسان و جرأت نمودن به ریختن خون وی بود. و خلیفه مسلمین سیدنا عثمان هدف همین فتنه كوركورانه قرار گرفته بود و این فاجعه جانكاه در برابر انظار مردم در شهر پیامبر و در جوار مسجد و مرقد رسول الله انجام گرفته بود. بنابر این خلیفه ای كه امور مسلمین را بعد از وی بدست می گرفت وظیفه داشت كه توجه مردم را نسبت به رعایت حقوق مسلمان و ترس از خدا در مورد آزار بندگان و حتی جانداران دیگر متمركز سازد.

ایشان برنامه حكومتی و سیستم خلافت خویش را با حكمت و بلاغت تمام در این جمله بیان نمود: «اگر نكویی دی آن را بگیرید و اگر بدی بافتید از آن اجتناب كنید»

سپس خطبه خود را با این آیه قرآنی به پایان برد كه در آن برهه، نیاز به استحضار آن داشتند تا بوسیله آن، حالات قبل از اسلام و آغاز اسلام را با حالات كنونی مقایسه كنند؛ زمانی كه اندك و ضعیف و سرخورده بودند و همانند قطعه گوشتی بودند كه بر كف دست قرار دارد و پرندگان آن را می ربایند و هم اكنون دارای قدرت، ثروت، مقام، سلامت و رفاه هستند، دنیا برایشان حساب باز كرده و خداوند نعمتهای گوناگونی به آنان ارزانی داشته است. لذا لازم است گذشته را به یاد آورده و با داشتن این نعمتها خدا را فراموش نكنند.


دوران خلافت علی و مشكلات آن دوره
بیعت خلافت با علی در بحرانی‌ترین و بغرنج‌ترین مراحل تاریخ صدر اسلام، انجام گرفت. بیش از آنچه كه بشود تصورش را كرد حالات سخت و اوضاع بسیار پیچیده و ابهام آلودی حاكم شده بود. در واقع علی بعنوان رهبر جامعه در امتحان سختی افتاده بود.

ارشادآنلاین
سایت حوزه علمیه امام ابوحنیفه(رح)دزک
مژده به اهل سنت
افتتحاح سایت ارشادآنلاین
سایت اهل سنت وجماعت شهرستان سراوان

موضوعات مرتبط: حضرت علی(رض) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, | 20:41 | نویسنده : عبدالوارث ملازهی |

حضرت عثمان(رض) در مکه مکرمه با رقیه دختر پیامبر اکرم ازدواج کردند و هنگامیکه آزار و اذیت مشرکین نسبت به مسلمانان زیاد شد از پیامبر کسب اجازه نموده و با همسرشان حضرت رقیه به حبشه هجرت کردند.

پیامبر اکرم(ص) در باره شان فرمودند: «ان عثمان لاول من هاجر الی الله باهله بعد لوط » عثمان نخستین شخصی است که بعد از حضرت لوط، با خانواده اش در راه خدا هجرت کرده و ایشان پس از بازگشت از حبشه به مدینه منوره هجرت کردند.

 مولوی فاروقی در ادامه سخنانش گفت: روزی پیامبر وارد خانه حضرت عثمان شدند، مشاهده کردند که دخترشان حضرت رقیه همسر حضرت عثمان، سر حضرت عثمان را می شوید. فرمودند: «یا بنیه احسنی الی ابی عبد الله فانه اشبه اصحابی بی خلقا» ای دخترم به ابو عبدالله (کنیت حضرت عثمان است) نیکی کن، زیرا او از همه یارانم از لحاظ اخلاق به من شبیه تر است.

سال دوم هجری زمانی که پیامبر اکرم به قصد نبرد با مشرکین به سمت بدر حرکت کردند، دخترشان حضرت رقیه بسیار بیماری بود، لذا پیامبر اکرم به حضرت عثمان دستور دادند که در مدینه بماند و از همسرشان رقیه مواظبت کند. که حضرت رقیه بر اثر بیمار شدیدی که داشتند فوت کردند.

زمانیکه پیامبر از غزوه بدر برگشتند دستور دادند که از غنایم بدر به حضرت عثمان دو سهم بپردازند! یک سهم مجاهدی که در نبرد شرکت داشته و سهم دیگر برای تیمار داری از دخترشان حضرت رقیه.

بعد از فوت حضرت رقیه، پیامبر اکرم(ص) دختر دوم شان حضرت ام کلثوم را به ازدواج ایشان در آوردند. به همین خاطر ملقب به «ذوالنورین» شدند. (یعنی صاحب دو نور).

 خطیب جمعه بیرجند گفت: از حضرت علی (رض) در مورد حضرت عثمان سوال شد فرمودند: « قال ذلک امرا یدعی فی الملا الاعلی ذوالنورین» ایشان شخصی است که در بین فرشتگان معروف به ذوالنورین است.

همسر حضرت عثمان دختر پیامبر اکرم حضرت ام کلثوم در سال نهم هجری بر اثر بیماری فوت کردند. پیامبر اکرم خطاب به حضرت عثمان فرمودند: «والذی نفس بیده لو کان عندی ثالثة لزوجتکها یا عثمان» ای عثمان! بخدا قسم اگر دختر سومی می داشتم حتما به ازدواج تو در می آوردم!.

از این روایت و عمل پیامبر معلوم می شود که پیامبر نسبت به حضرت عثمان علاقه وافری داشتند و توسط وحی به پیامبر اطلاع داده شده بود که عثمان انسان شایسته و لایقی است. به همین خاطر پیامبر آرزو کردند که اگر دختر سومی هم می داشتند به ازدواج ایشان در می آوردند.

مولوی فاروقی در ادامه سخنانش گفت: هر مسلمانی اعتقاد دارد که پیامبر معصوم است و اشتباه نمی کند، و وصلت با انسان بد هم گناه بزرگی است. اگر ما معتقد باشیم که حضرت عثمان آدم بدی بوده،  باید این را هم بپذیریم که نعوذ بالله پیامبر در این مورد اشتباه کرده اند و شناختی درستی از حضرت عثمان نداشته اند و این دیدگاه نسبت به پیامبر که معصوم اند گناه بزرگی است.

مولوی فاروقی گفت: پیامبر اکرم در جنگ تبوک اعلام فرمودند: هرکس لشکر مسلمانان را تجهیز نماید خداوند گناهان او را می آمرزد و او را داخل بهشت می گرداند. حضرت عثمان اولین کسی است که 950 شتر و 50 اسب به پیامبر اهداء می کند. پیامبر از این عمل عثمان آنقدر خوشحال شدند که برایشان دست به دعا برداشتند و فرمودند: «اللهم انی قد رضیت عن عثمان فارض عنه» خدایا من از عثمان راضی هستم تو هم از او راضی باش!.

زمانیکه که تصمیم گرفتند مسجد النبی را توسعه دهند حضرت عثمان قطعه زمینی که در کنار مسجد بود به مبلغ 20000 درهم خرید و در اختیار پیامبر قرار داد.و پیامبر برایشان دعای خیر کردند.

مولوی فاروقی در پایان سخنانش گفت: روزی جنازه ای را آوردند که پیامبر بر او نماز بخوانند، پیامبر فرمودند: من بر این جنازه نماز نمی خوانم! زیرا این نسبت به حضرت عثمان کینه و دشمنی داشته و مورد خشم و غضب خدا قرار گرفته است و کسی که مورد خشم و غضب خدا قرار گیرد من بر او نماز نمی خوانم.

و در مورد حضرت عثمان فرموند: چگونه من حیا نکنم از کسی که فرشتگان از او حیاء می کنند!. و همچنین فرمودند: برای هر پیامبری رفیقی است در بهشت. و رفیق من در بهشت حضرت عثمان است.

ارشادآنلاین
سایت حوزه علمیه امام ابوحنیفه(رح)دزک
مژده به اهل سنت
افتتحاح سایت ارشادآنلاین
سایت اهل سنت وجماعت شهرستان سراوان

موضوعات مرتبط: حضرت عثمان(رض) ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, | 20:14 | نویسنده : عبدالوارث ملازهی |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • کینگ بلگ